توضیحات
گوسفندی که عصبانی بود خیلی عصبانی، داستان گوسفندی بنام برفی است که عصبانی بود و عصبانیتر هم میشد. از عصببانیت شاخ درآورد. دندانهایش از دهانش بیرون زد، پاهایش گنده شد و یک دم عجیب و غریب هم درآورد. گلها را لگد کرد، اردکها را ترساند، به لانهی مرغها شاخ زد، دم گاو را گاز گرفت و ناگهان…