توضیحات
کبوتر باید به مدرسه برود! اما برای نرفتن بهانه میآورد و میگوید همه چیز را میداند و لازم نیست به مدرسه برود. یا صبحها دیر بیدار میشود یا میگوید ممکن است معلم کبوترها را دوست نداشته باشد. خلاصه هر بهانهای که بلد است میآورد. اما نمیشود که نمیشود….! فکر میکنید بعد از تمام این بهانهها چه میشود؟ بهتر است خودتان این داستان را بخوانید تا ببینید کبوتر چه تصمیمی میگیرد.